در این کتاب مجموعه ای از بهترین داستانهای همینگوی گردآوری شده است. «قمار باز راهبه و رادیو»، «اردوگاه سرخپوستان»، «تپه هایی همچون فیل سفید»، «روزگار خوش و کوتاه فرانسیس مکومبر» و «برفهای کلیمانجارو» از مهمترین داستانهای این مجموعه داستانند. کتاب با ترجمه روان «سیامک گلشیری» به چاپ رسیده است و از این نظر نیز کتابی خوشخوان محسوب میگردد.
نوشتن به سبک مینیمال و تلخیص نوشتهها یکی از مهمترین ویژگیهای نوشتههای همینگوی است. در یادداشتی بر یکی از داستانهای این مجموعه آمده است: «داستان "تپه هایی چون فیلهای سفید” در ابتدا بیش از ۴۰ صفحه بود، اما همینگوی بعد از اتمام، آنرا آنچنان خلاصه و فشرده کرده است که هر کلمه نکاتی عمیق در مورد اصل و عمق داستان شرح میدهد و در نهایت داستان به کمتر از چند صفحه داستان کوتاه- معرفی کنندهی شخصیت خالق خود- تبدیل میشود تا برای خواننده در مواجهه با هر کلمه این سوال مطرح گردد “چرا اینجا از این واژه استفاده شده است؟» این داستان یکی از مهمترین و کاملترین داستانهای کوتاه جهان است و درمورد آن بسیاری نقد و تحلیل نوشته شده است. داستان شرح گفتگوی یک زوج است که درحال گذراندن قسمتی بحرانی از رابطهی خود هستند. زیر متن در این داستان بسیار مهم است و خواننده باید از لحن و انتخاب واژهها، به موضوع اصلی پی ببرد. در قسمتی از داستان آمده است: « نه سایهای بود و نه درختی؛ و ایستگاه، میان دو ردیف خطآهن، زیر آفتاب قرار داشت. در یک سوی ایستگاه سایه گرم ساختمان افتاده بود و از در باز نوشگاه پردهای از مهرههای خیزران به نخ کشیده آویخته بود تا جلو ورود پشهها را بگیرد. مرد آمریکایی و دختر همراهش پشت میزی، بیرون ساختمان، در سایه نشسته بودند. هوا بسیار داغ بود و چهل دقیقه دیگر قطار سریعالسیر از مقصد بارسلون میرسید. در این محل تلاقی دو خط، دو دقیقهای توقف میکرد و به سوی مادرید راه میافتاد.»
در مورد همینگوی آمده است: «شخصیتی طبیعت دوست، ساده، عمیق که تاثیر بسیاری از خانواده، ارتش و فرهنگهای مختلف بشری گرفته بود.پدرش پزشک بود و از ابتدا او را با علاقه، توجه و همزیستی با طبیعت آشنا و تربیت کرد؛ به طوری که ارنست از کودکی با شکار و ماهیگیری کاملا آشنا و آمیخته بود؛ در مصاحبهای در سال ۱۹۵۰ بیان میکند که تمام طلوعهای آفتاب سراسر عمرش را دیده است. مادرش نیز زن مذهبی و بلند پروازی بود که ترنّم و طنین آوازش هماهنگ با آوای پیانو که خود می نواخته در ذهن ارنست برای همیشه باقی مانده بود. همینگوی را باید یکی از مهمترین نویسندههای قرن به حساب آورد. او در آخرین سال قرن نوزدهم به دنیا آمد. همینگوی در طول زندگی شصت و دو ساله خود، اتفاقات بسیار متنوعی را پشت سرگذاشت. او در جنگ جهانی شرکت کرد و در آنجا به ماجراجویی پرداخت. در واقع او علاوه بر نوشتن رمانهایی که هر کدامشان به تنهایی جزو شاهکارهای ادبیات جهاناند، بیشتر عمرش سرگرم ماجراجویی بود.»
شروع داستان یکی از مهمترین قسمتهای داستان است. اغلب داستانهای همینگوی شروعی درخشان دارند و این به تاثیرگذاری بیشتر هر داستان او، کمک زیادی کرده است. در واقع در شروع داستان است که نویسنده به خواننده میگوید که میبایست داستان پیشرو را چطور بخواند. نویسنده چه در رمانها و چه در داستانهای کوتاه، همیشه شروعی موفق داشته است. داستان اردوگاه سرخپوستان با این پاراگراف آغاز میشود: «کنار ساحل دریاچه قایق پارویی دیگری هم پهلو گرفته بود. دو نفر سرخپوست منتظر ایستاده بودند. نیک و پدرش در پاشنة قایق نشستند و سرخپوستها قایق را از ساحل هل دادند به طرف دریاچه و یکی از آنها پرید تو تا پارو بزند. عمو جرج هم در پاشنة قایق پارویی اردوگاه نشست. سرخپوست جوان آن را هم هل داد و پرید تو، تا برای عمو جورج پارو بزند. قایقها در تاریکی شب روانة دریاچه شدند. نیک، در هوای مهآلود، صدای پاروی قایقی دیگر را که از آنها خیلی جلوتر بود، میشنید. سرخپوستها با ضربات کوتاه و سریع پارو میزدند. نیک توی بغل پدرش لم داده بود. روی دریاچه هوا سرد بود. سرخپوستی که قایق آنها را میراند تند پارو میزد، اما در آن هوای مهآلود، قایق جلویی مدام فاصلهاش را بیشتر میکرد..»
نویسنده | ارنست همینگوی |
---|---|
مترجم | احمد گلشیری |
شابک | 9789643512965 |
ناشر | نگاه |
موضوع | مجموعه داستان خارجی |
قطع | رقعی |
نوع جلد | شومیز |
تعداد صفحه | 439 |
وزن | 490 گرم |
سایر توضیحات | (داستانهای کوتاه آمریکایی،قرن20م،گزیده،ترجمه و با مقدمه:احمد گلشیری) |
برند | نشر نگاه |
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.