کتاب کیمیاگر محبوب‌ترین و پرفروش‌ترین رمان نویسنده برزیلی، پائولو کوئیلو به شمار می‌آید که بیانگر داستانی پرفراز و نشیب از تحقق رویا و پیمودن سرنوشت مقدر برای هر انسان است. این کتاب روایتی از مسیر زندگی، تقدیر و تلاش مستمر برای رسیدن به رویاست که صفحاتش از شهامت داشتن برای پیمودن راه تا مقصد می‌گوید.

رمان جذاب و خواندنی کیمیاگر (The Alchemist) تاکنون در بیش از 150 کشور جهان به چاپ رسیده و به بیش از 50 زبان مختلف ترجمه شده است و با فروشی بالای 65 میلیون نسخه، یکی از پرطرفدارترین کتاب‌های جهان محسوب می‌شود.

کیمیاگر، محبوب‌ترین و پرفروش‌ ترین رمان - فروشگاه نهایت خرید

این کتاب مشهور و پرطرفدار ماجرای پسر جوانی به نام سانتیاگو را روایت می‌کند که پدر و مادرش دوست دارند کشیش شود، به همین دلیل تا دوره‌ی نوجوانی در صومعه‌‌ای، تحصیل می‌کند اما او از کودکی آرزو داشت تا جهان را ببیند. در یکی از شب‌ها او خواب کشف گنجی بزرگ در سرزمین مصر را می‌بیند. پس از مدتی به سراغ پیرزنی می‌رود تا خوابش را تعبیر کند، پیرزن تشویقش می‌کند تا برای تحقق این رویای صادقه به مصر سفر کند.

تا اینکه سانتیاگو تصمیم می‌گیرد تحصیل در صومعه را کنار بگذارد، چند گوسفند بخرد و به تمام جهان سفر کند. در این مسیر پرفراز و نشیب با یک زن کولی، مردی که ادعای پادشاهی دارد و یک کیمیاگر آشنا می‌شود و دلباخته‌ی دختر صحرا به نام فاطمه می‌شود. تمام زندگی‌ سانتیاگو در سفر و در کنار گوسفندانش خلاصه می‌شود، اما پایانی شاد برای شما به همراه دارد، چرا که سانتیاگو در پایان با تمام سختی‌ها و با تلاش بسیار به هدف خود می‌رسد.

پائولو کوئیلو (Paulo Coelho) با قلمی سلیس و روان، خواننده را از دل دنیای اطراف، بیرون کشیده و با خود در لابه‌لای خطوط کتاب، به آرمان‌شهر هر انسان می‌برد، از رسیدن به رؤیاها سخن می‌گوید و وظیفه اصلی هر انسان را در گرو آزاد شدن از تعلقات و وابستگی‌ها و دنبال کردن سرنوشت خود و تحقق آرزوهایش می‌داند.

موضوع اصلی این رمان، رهایی از بند تعلقات و وابستگی‌ها و آزادی داشتن نسبت به هر چیزی است. این کتاب زندگی روزمره و تکراری انسان‌ها را مورد نقد و بررسی قرار می‌دهد و به شما می‌گوید که برای دستیابی به اهداف‌تان باید بجنگید و از تلاش دست نکشید.

جملات برگزیده کتاب پائولو کوئیلو:

  • پس هر چیزی باید خودش را به چیزی بهتر بدل کند و سرنوشت جدیدی بیابد تا روزی که روح جوان، به وجودی واحد و یگانه بدل گردد.
  • روز بعد از اولین دیدارمان به من گفتی که عاشقم هستی و بعد از آن برایم از زبان مشترک و روح جهان گفتی. به همین خاطر، من جزئی از تو شدم.
  • به خاطر داشته باش که دلت هرجا باشد، گنجت را همانجا خواهی یافت. تو باید گنجت را بیابی تا هر آنچه در طول مسیرش آموخته‌ای، معنی پیدا کند.

در بخشی از کتاب کیمیاگر می‌خوانیم:

پسرک دوباره شروع به خواندن کتابش کرد، اما دیگر نمی‌توانست تمرکز کند. عصبی و ناراحت بود، چرا که می‌دانست حق با پیرمرد است. او به نانوایی رفت و یک قرص نان خرید، در حالی که با خود می‌اندیشید که آیا از حرف‌های پیرمرد چیزی به او بگوید یا نه.

بعد با خود گفت، گاهی اوقات بهتر است بگذاری همه چیز همان‌طور که هست باقی بماند و تصمیم گرفت چیزی به نانوا نگوید. اگر چیزی می‌گفت، نانوا سه روزِ تمام به این فکر می‌کرد که با وجود اینکه به همه چیز همان‌طور که هست عادت کرده است، قید همه چیز را بزند و کارش را رها کند؛ و پسرک به هیچ وجه دوست نداشت کسی را به چنین نگرانی و سردرگمی وحشتناکی دچار کند.

به همین خاطر فقط شروع به پرسه زدن در شهر کرد. در نهایت خودش را جلوی دروازه‌های شهر یافت. ساختمان کوچکی آن‌جا قرار داشت که گیشه‌ای در آن بود و مردم از آن جا بلیت سفر به آفریقا را می‌خریدند. پسرک می‌دانست که مصر هم در آفریقا قرار دارد.

با نهایت خرید همراه باشید.